من

من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهي كه بلغزد بر من
من خودم هستم و .............
تنهايي و يك حس غريب
كه به صد عشق و هوس
مي ارزد.

و اما سکوت شب...
شب پر از سکوت است و سکوت به مثابه فضای ژرف فرزانگی
شب پر از سکوت است و سکوت سرشار ازفریادها
و ...
و
آیا در این سکوت فریادی شنیده می شود؟؟؟

 

خیال

 

و حدس می زنم شبی مرا جواب ميكنی
و قصر كوچك دل مرا خراب ميكنی
سر قرار عاشقی هميشه دير كرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب ميكنی
من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم
و تو به نام ديگري مرا خطاب مي كنی
چه ساده در ازای يك نگاه پاك و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكنی
به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام
تو كمتر از غريبه ای مرا حساب ميكنی
و كاش گفته بودی از همان نگاه اولت
كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كنی...

 

عشق چیست؟!؟

 دختری به مادر گفت:

مادرم عشق چیست؟

مادرش اندکی رفت به فکر... گفت با نگاهی پر مهر

دخترم! عشق فریاد شقایق هاست... عشق بازگشت پرستوهاست

عشق لذت تداوم هاست ...مادرم عشق تپش قلب ادمی تنهاست

عشق عروس حجله تنهایی انسان هاست.......عشق سرخی گونه نای ادمی رسواست

دخترم تو چه می دانی ... عشق لذت انسان بودن است

تو نمی دانی عشق نغمه های قلب قناری هاست

راستی دخترم تو چرا پرسیدی؟

دخترک با گونه های سرخ ... با کمی لبخند گفت:

اخر پسر همسایه با نگاهی عاشقانه گفت : دوستت دارم

بی درنگ مادر یاد بی مهری شوهر افتاد

یاد ان سیلی سرخ.......یاد ان عشق حقیر......یاد ان قلب بی مهر و وفا

گفت دخترم عشق سرابی در دل دریاست....

شاید توبه کرد...

 

شاید............... بنده من نماز شب بخوان و آن ۱۱ رکعت است. بنده:
خدایا! خسته ام! نمی توانم.
بنده من، ۲ رکعت نمازشفع و ۱رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا! خسته ام! برایم مشکل است نیمه شب بیدارشوم.
بنده من قبل از خواب این۳ رکعت را بخوان. بنده: خدایا ۳ رکعت زیاد است.
بنده من فقط ۱ رکعت نماز وتر بخوان. بنده:خدایا! امروز خیلی خسته ام! آیا
راه دیگری ندارد.
بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.
بنده: خدایا! من در رختخواب هستم، اگر بلند شوم خواب از سر من می پرد.
بنده من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله.
خدایا! هوا سرد است، نمیتوانم دستاهایم را از زیر پتو بیرون بیاورم.
بنده من در دلت بگو یا الله، من برایت نماز شب حساب میکنم.بنده اعتنایی
نمیکند و میخوابد.
ایزدیکتا می فرماید: ملائکه من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام، اما او
خوابیده است. چیزی به
اذان صبح نمانده او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده.
ملائک: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم، اما باز خوابید.
پروردگار: ملائکه من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.
فرشتگان:پروردگارا باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را میگویند.
خداوند: هنگام طلوع آفتاب است ای بنده من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود.
و سرانجام خورشید از مشرق سر بر می آورد.
ملائک:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

احد متعال می فرماید:او جز من کسی را
ندارد شاید توبه کرد...